من دخترم و تو یه پسر اما بسیار دور از هم قد کشیده ایم .....
از روز اول مهر . با پوشش های متفاوت . مانتو و مقنعه و چادر تیره بر من
پوشاندند و تو را با لباس فرم و کله ای تراشیده به ساختمانی دیگر
فرستادند . من رابه مدرسه ی دخترانه و تو را پسرانه .....
دانشگاه هم که رفتیم جدایمان کردند . با ردیف های دور از هم . نیمکت های
خانم ها و آقایان . با درها و راهرو ها و ورودی ها و خروجی های خواهران و
برادران .....
جدایمان کردند و ما بسیار دور از هم قد کشیدیم .....
در اتوبوس با میله ها و در حرم و امامزاده با نرده ها و در دریا و ساحل
با پارچه های برزنتی....
آنقدر دور و غریب از هم بزرگ شدیم تا تو شدی راز درک ناشدنی ای برای من و
من شدم عقده ی جنسی سرکوب شده ای برای تو ....
تا هر جا که دیگر نتوانستند جدایمان کنند، در تاکسی و خیابان ،
از زور بیماری و عقــ ده های جنســ ی خود را به من بمالــ ی و برهنگــ ی
ســ اق پایم حالـ ی به حالـ ی ات کند و نگاه حریــ ص ات مانتو ام را بــ
درد ....
جدا و بسیار دور از هم قد کشیدیم انقدر که تا پایین تنــ ه هایمان معذب مان
کرد خیال کردیم عاشق شده ایم و چون عاشق هستیم باید ازدواج کنیم و بعد هم
با هزاران عقده ی بیدار و خفته به زیر یک سقف رفتیم ......
بسیار دور از هم قد کشیدیم . انقدر که دیگر نگاه مان نیز یکدیگر را خوب و
درست ندید و نگاه های انسانی جای خود را به نگاه جنــ سیتـــ ی دادند درهمه جا .
در محل کار ، در محافل فرهنگی و علمی و حتی جلسات سیاســ ی ......
و من باید تقاص همه ی این فاصله ها را بپردازم . تقاص دوری از تو و بر
صخره ای دیگر قدکشیدن را . تقاص تو را ندیدن و نشناختن را . باید که تنم
بلرزد وقتی هوا تاریک می شود و من تنها در خیابانم . وقتی دنبال کار می
گردم . وقتی تاکسی سوار می شوم ...
سالیان است که در همه جای دنیا فقط مستراح ها را زنانه و مردانه کرده اند!!!!!!!
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط در تاریخ 1348/10/11 و 23:51 دقیقه ارسال شده است | |||
خیلی قشنگ بود |
این نظر توسط یاس آبی در تاریخ 1348/10/11 و 0:02 دقیقه ارسال شده است | |||
جالب بود
تلخ اما واقعی |
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت