loading...
عشق,دل نوشته,
صادق بازدید : 69 پنجشنبه 04 خرداد 1391 نظرات (2)

دوستان توصیه میکنم حتما بخونین خیلی جالبه

--------------

من دخترم و تو یه پسر اما بسیار دور از هم قد کشیده ایم .....

از روز اول مهر . با پوشش های متفاوت . مانتو و مقنعه و چادر تیره بر من
پوشاندند و تو را با لباس فرم و کله ای تراشیده به ساختمانی دیگر
فرستادند . من رابه مدرسه ی دخترانه و تو را پسرانه .....


دانشگاه هم که رفتیم جدایمان کردند . با ردیف های دور از هم . نیمکت های
خانم ها و آقایان . با درها و راهرو ها و ورودی ها و خروجی های خواهران و
برادران .....

جدایمان کردند و ما بسیار دور از هم قد کشیدیم .....
در اتوبوس با میله ها و در حرم و امامزاده با نرده ها و در دریا و ساحل
با پارچه های برزنتی....

آنقدر دور و غریب از هم بزرگ شدیم تا تو شدی راز درک ناشدنی ای برای من و
من شدم عقده ی جنسی سرکوب شده ای برای تو ....

تا هر جا که دیگر نتوانستند جدایمان کنند، در تاکسی و خیابان ،....

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 33
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 12
  • بازدید ماه : 53
  • بازدید سال : 97
  • بازدید کلی : 2,941