دوستان توصیه میکنم حتما بخونین خیلی جالبه
--------------
من دخترم و تو یه پسر اما بسیار دور از هم قد کشیده ایم .....
از روز اول مهر . با پوشش های متفاوت . مانتو و مقنعه و چادر تیره بر من
پوشاندند و تو را با لباس فرم و کله ای تراشیده به ساختمانی دیگر
فرستادند . من رابه مدرسه ی دخترانه و تو را پسرانه .....
دانشگاه هم که رفتیم جدایمان کردند . با ردیف های دور از هم . نیمکت های
خانم ها و آقایان . با درها و راهرو ها و ورودی ها و خروجی های خواهران و
برادران .....
جدایمان کردند و ما بسیار دور از هم قد کشیدیم .....
در اتوبوس با میله ها و در حرم و امامزاده با نرده ها و در دریا و ساحل
با پارچه های برزنتی....
آنقدر دور و غریب از هم بزرگ شدیم تا تو شدی راز درک ناشدنی ای برای من و
من شدم عقده ی جنسی سرکوب شده ای برای تو ....
تا هر جا که دیگر نتوانستند جدایمان کنند، در تاکسی و خیابان ،....